فاطمه عليهاالسلام در سوگ آفتاب مينالد و غربت اسلام را نيز با تلخي نظارهگر است، و خطاب به پدر ميفرمايد:
[ صفحه 143]
حديث 110
قالت:
1 قل صبري و بان عني غزائي
بعد فقدي لخاتم الانبياء
2 عين يا عين اسکبي الدمع سحا
ويک لا تنجلي بفيض الدماء
3 يا رسول الاله يا خيرة الله
و کهف الايتام و الضعفاء
4 قد بکتک الجبال و الوحش جمعا
و الطير و الارض بعد بکي السماء
5 و بکاک الحجون و الرکن و
المشعر يا سيدي مع البطحاء
6 و بکاک المحراب و الدرس للقر
ءآن في الصبح معلنا و المساء
7 و بکاک الاسلام اذ صار في
الناس غريبا من سائر الغرباء
8 لو تري المنبر الذي کنت تعلوه
علاه الظ لام بعد الضياء
9 يا الهي عجل وفاتي سريعا
لقد تنغصت الحياة يا مولائي
1. صبر و تحمل من کوتاه و عزا و مصيبت من آشکار است، چون خاتم پيامبران را از دست دادهام.
2. ديده! اي اشک ببار، واي بر تو اگر سيل اشک را جاري نسازي!
3. اي رسول خدا! اي برگزيدهي حضرت حق! اي پناه يتيمان و مستضعفان!
4. کوهها و حيوانات و پرندگان بر تو ميگريند. زمين هم پس از گريهي آسمان گريست.
5. آقاي من! شهر مکه و رکن و مشعر و سرزمين بطحاء اشکها ميبارند.
6. آسمان و محراب و محل درس قرآن بهنگام صبح و (شام) از فراق تو گريه دارند.
7. و اسلامي که در ميان امت تو غريب و تنها مانده است، بر تو ميگريد.
8. (پدر جان) اگر منبر(ت) را بنگري، خواهي ديد که پس از نور و روشنائي، ظلمت و تاريکي بر آن بالا ميرود.
9. خدايا! مرگ مرا زود مقرر فرما. زيرا زندگي دنيا بر من تيره و تاريک شده است. [1] .
[ صفحه 144]
|