نکتهی دیگر اینکه حوزه آزاد اندیش است. خاصیت علمی بودن آزاداندیشی است. تحجر در میدان علم معنی ندارد. یعنی اگر عالم هستیم، حوزه علمیه هستیم، دنبال علم هستیم، باید فکر را آزاد گذاشت؛ البته برای اهل فکر. معلوم است که در یک مجموعه علمی کسی که صلاحیت فکری ندارد، جرأت اظهارنظر هم پیدا نمیکند؛ اگر اظهار نظر کرد، مچ او را میگیرند، غلط او آشکار میشود. آن کسی که صلاحیت اظهارنظر دارد، بایستی اظهارنظر کند؛ چه در فقه، چه در اصول، چه در فلسفه، چه در کلام، چه در بقیه مباحث و علوم حوزوی و رایج در حوزه؛ یعنی باید آزاداندیشی باشد.
البته این آزاداندیشی هست؛ این را همه باید قبول کنیم. من یک جایی خواندم که نوشته شده بود امروز در حوزه علمیه قم، آزاد اندیشی علمی نیست؛ دیروز بود، امروز نیست. این درست نیست؛ دیروز هم بود، امروز هم هست؛ امروز بیشتر از دیروز هم هست. آراء فقهی و اصولی از برترین فقها مورد نقد قرار میگیرد. آدم ملاحظه میکند که بعضی از نظرات برجسته و فوقالعادهی فقهی و اصولی امام در مقالات علمی مورد نقد قرار میگیرد؛ ایرادی هم ندارد. مبنای خطابات قانونیه امام که به نظر ما یکی از مستحکمترین، بدیعترین و کارسازترین مبانی اصولی امام است، مورد نقد قرار می گیرد؛ هم در درسها مورد نقد قرار میگیرد، هم در مقالات. من مقالاتی را هم خواندم، دیدم مورد نقد قرار دادهاند. البته به نظر ما آن نقدها وارد نیست، اما بالاخره مورد نقد قرار می گیرد؛ کسی هم نمیگوید چرا. نمیشود حوزه را متهم کرد به اینکه در آن، نقد و انتقاد و آزادی نیست. متأسفانه یک جایی ما خواندیم که نوشتهاند این حرفها نیست؛ در حالی که این خلاف است، این متهم کردن حوزه است.
ما میخواهیم عرض کنیم که این آزاداندیشی باید دامنهاش گسترده باشد. همانطور که فرمودند، در فلسفه، فرمایشات آخوند ملاصدرا وحی منزل نیست. در فقه، فتاوای صاحب جواهر و شخصیتی مثل شیخ اعظم - که با وجود همهی بزرگان و فقها، ما نظیر شیخ اعظم را از بعد از شیخ تا امروز دیگر نداریم - وحی منزل نیست؛ نه در فقه، نه در اصول. لذا رد کردند، ایراد کردند، اشکال کردند، جواب دادند. بایستی این سنت در حوزه باشد.
یک مطلب دیگر، خودباوری علمی و اعتماد به نفس علمی است. حوزه و فضلای حوزه و محصل حوزه بایستی به اعتماد به نفس علمی برسد و اتکاء به نفس داشته باشد؛ این خیلی اهمیت دارد. در تضارب آراء، در کیفیت حرکت علمی، در مراتب ارزشی حوزه، علم باید دارای برترین منزلتها باشد. البته تقوا و معنویت و زهد و خشوع و اینها ارزشهای برتر است و والاتر است؛ منتها اینها چیزهایی نیست که قابل ارائه باشد، قابل فهم باشد. خیلیها اهل این معانی هستند ما اینها را نمیشماسیم؛ اما علم قابل محک زدن است، در معرض است، توی دایره است.
از جمله چیزهایی که جزو لوازم حوزه علمیه است و اخلاق علمی حوزه آن را اقتضاء می کند، عبارتست از انصاف در برخورد با مسائل علمی؛ انصاف علمی باید داشت.
نکتهی بعد، جدیت و رها نکردن دنباله کار برای مدرس و برای محصل است. از جمله آفات جدید و فرهنگ جدید و نظام آموزش جدید - که وارداتی اروپاست - این است که استاد به خودش زحمت نمیدهد فکر نو تولید کند، خیلی اوقات بیمطالعه درس میگوید. استاد ما بیمطالعه درس نمیگوید. استاد ما مطالعه میکند، تأمل میکند، فکر میکند؛ با فکر درس میگوید. اگر شما ده دوره هم مکاسب را تدریس کردید، دوره یازدهم باز باید فکر کنید، شاید چیز تازهای به نظرتان بیاید.
از جمله چیزهایی که لازمه حوزه علمیه است، ارتباط فعال با جامعه ملی درون کشور و جامعه فراملی است، که دیدم توی بیانات بعضی از آقایان هم بود. حوزه علمیه باید با حوزه های علمیه عالم و با حوزههای علمیه داخلی ارتباط علمی پیدا کند. در گذشته با اینکه ارتباطات این همه دشوار بود، علما از راههای دور با هم ارتباط برقرار میکردند. مرحوم ابن ادریس در سرائر خود مینویسد که فلان کس - اسم آن شخص یادم نیست - یک فتوایی داده بود، من به او نامهای نوشتم، او جواب من را نوشت، من قبول نکردم. در گذشته نامه مینوشتند، نظر علمی را مطرح میکردند، این عالم آن نظر علمی را رد میکرد، گاهی از هم سوال میکردند. مرحوم علامه سمنانی چند تا مسئله فقهی را از مرحوم آیت الله میلانی مکتوب سوال کرده بود؛ ایشان هم یک جوابی دادند، ایشان هم بحث کردند؛ جزوه شده، چاپ شده. این کارها کارهای رایجی بود، امروز هم بسیار لازم است؛ به خصوص با این وسایل ارتباطات جدید. پس همسانی و همسازی و جریان متقابل فکری و علمی میان حوزه های داخل کشور و حوزه و دانشگاه در مسائلی که دارای ربط به یکدیگر است و با حوزه های خارج کشور، لازمهی حوزه علمیه است. هیچ اشکالی ندارد که با حوزه های علمی اهل سنت در پاکستان، در حجاز، در مصر، در جاهای دیگر، ارتباط برقرار کنید؛ البته ارتباطات مضبوط و تعریف شده و از مرکز معین؛ چون امروز ارتباطات شخصی معنا و ارزشی ندارد.
یکی از خصوصیات حوزه های علمی - یعنی حوزهای که بنیان آن بر علم و دانش است - این است که آراء مخالف مشهور سرکوب نمیشوند. البته من طرفدار این نیستم که آراء شاذه را مطرح کنند. بعضی اینجوری اند که دنبال آراء شاذ میگردند، اگر رأی شاذی هم در مسئله وجود نداشته باشد، کأنه یک رأی شاذی ایجاد میکنند؛ دنبال شذوذند. این را نمیخواهیم بگوییم؛ ولی آرائی هست که مشهور نیست، مورد قبول مشهور علما نیست؛ اما بالاخره رأیی است؛ نباید سرکوب کرد؛ باید باشد. بعضی از همین آراء غیر مشهور در گذشته، در دورههایی به آراء مشهور تبدیل شد؛ که نمونه هایش را دیدهاید در باب منزوهات بئر و غیرذلک رایج است، شایع است، بین همه معروف است.
در حوزهی علمیه، از روشهای غیرعلمی برای رد نظر مخالف نباید استفاده شود. روش علمی چیست؟ استدلال و پاسخگویی و جواب؛ اقناع عقلی یا لااقل استدلال. روش غیر علمی چیست؟ تکفیر؛ تفسیق. این درست نیست. بعضی از آراء هست - چه در باب فقه، چه در باب بعضی از مسائل مربوط به معارف - ممکن است اختلافی باشد، ممکن است یک نفر نظر مخالف داشته باشد؛ نباید رد کرد به معنای تفسیق. بله، آن رأی را با چماق استدلال به شدت بکوبید - هیچ اشکالی ندارد - علیهاش استدلال کنید، بنویسید؛ عوض یکی، ده تا بنویسید؛ کما اینکه در حوزهی علمیه معمول هم بود؛ گاهی دیده بودیم یک کتابی در میآمد، ده نفر، پنج نفر علیه آن مینوشتند؛ خیلی هم خوب بود، بنویسند، این نوشتنها خیلی خوب است؛ اما تفسیق و اعلان خروج از دین و خروج از مذهب و اینها مصلحت نیست؛ این شیوه علمی نیست. این هم یک مسئله که ناشی از علمی بودن حوزه هست؛ یعنی التزام ما به علمی بودن حوزه این را اقتضا می کند.
نکتهی دیگری که باز از لوازم علمی بودن است، این است که آموزش در حوزه باید با تفکر، تکرار و تحقیق همراه باشد. این هم از همان مواردی است که نظام آموزشی جدید وارداتی از اروپا فاقد آن است؛ بر مبنای حفظ است. ما نباید به این سمت بغلتیم. هر برنامهای که ما را به این سمت بغلتاند، برنامه نادرستی است. در برنامه ریزیهای خودمان نگاه کنیم، ببینیم چه چیزی طلبه را به سمت حفظگرایی میراند و از تفکر و تحقیق و مطالعه باز میدارد. حفظگرایی درست نیست، مفید نیست. من آن روز هم اشاره کردم که یکی از خصوصیات حوزهی علمیه ما فکر کردن است. طلبه را باید از اول درس خواندن وادار کرد به اینکه فکر کند. معروف بود میگفتند: «بدان ایدک الله» - چرا گفت بدان و نگفت بخوان؟ - منظور این است که اولا حس سوالپردازی را در طلبه زنده کند، بعد هم به او تفهیم کند که خواندن مراد نیست، دانستن مراد است. این بایستی برای برنامهریزان ما واقعا به صورت یک دستورالعمل جامع باشد.
اساتید هم به این نکته توجه کنند. حالا امتحانات حوزه هست و چیز بسیار لازم و خوبی است. البته از سابق امتحان بود، اما به این شکل منظم و مرتب و برنامهریزی شده نبود؛ امروز هست، بسیار هم خوب است؛ هیچ نباید به این امتحانات دست زد؛ لیکن این منافات ندارد با اینکه استاد سر درس امتحان کند. شما قبل از اینکه درس را شروع کنید، ده دقیقه را به سوال از طلبه اختصاص بدهید؛ این کار تجربه شدهای است. بنده خودم وقتی در مشهد همین سطوح را تدریس میکردم - کفایه و مکاسب و این چیزها - همین کار را می کردم. قبل از درس کتاب را باز میکردیم و به یکی از طلبهها میگفتم آقا شما درس دیروز را بخوان یا بگو. این کار خیلی تأثیر داشت؛ هم ما میفهمیدیم که طرف ما چکاره است، هم او میفهمید که سوال و حساب و کتابی در کار است، هم دیگران آن نکته را اگر بلد نبودند، یاد میگرفتند؛ فواید دیگری هم وجود دارد. این وادار کردن طلبه به فکر، به خصوص در دروس سطح، خیلی مهم است. در جلسهای که این شبها داشتیم، با یکی از آقایان صحبت شد، من این نکته به ذهنم رسید و گفتم دروس سطح خیلی مهم است. فراگیری امهات مطلب اصولی و فقهی موجب می شود که طلبه در درس خارج بتواند استفاده کند؛ والا استفاده نخواهد کرد.
بحث روی این متون فعلی نیست که بگوییم جمود کنیم و حتما بایستی همین متون باشد؛ نه، هر وقتی که حوزه انشاءالله توفیق پیدا کرد، متون متناسب با زمان را هم تهیه خواهد کرد. هر متنی که به عنوان سطح تدریس میشود، طلبه باید آن را بخواند و بفهمد. روی فهم این متون باید تاکید شود؛ تعمیق به جای حفظ، فکر کردن و تکرار کردن برای تحقق آن مراد، که مطلب را تحقیقی دانستن است.
پژوهش محور بودن حوزه هم نکتهی بعدی است. حوزهی نظام پژوهشی متناسبی لازم دارد. همچنین اهتمام به دروس سطح در فقه و اصول، پیش از رفتن به درس خارج. هویت علمی حوزه هم نکتهی مهمی است؛ منحصر به فقه و اصول نیست. فقه و اصول خیلی مهم است، در این شکی نیست؛ قبلا هم ما گفتیم ستون فقرات حوزه های ما فقه است؛ اما این معنایش این نیست که ما به فلسفه احتیاج نداریم. امروز بیش از گذشته به فلسفه احتیاج داریم.
روزی بود که ملاهای بزرگ ما، مجتهدین بزرگ ما برای تحصیل فلسفه «شدّ رحال» می کردند - مثل آخوند خراسانی که در سبزوار پیش حاج ملاهادی رفت و زانو زد و فلسفه خواند - یا بزرگانی از فقها و اصولیین ما که رفتند فلسفه خواندند و آن را فرا گرفتند. امروز از آن روز خیلی بیشتر احتیاج داریم. آن روزی که مرحوم علامه طباطبایی در نجف پیش مرحوم آسیدحسین بادکوبهای فلسفه می خواند، آن روز نیاز به فلسفه اسلامی به مراتب کمتر از امروز بود که این همه مکاتب گوناگون، این همه افکار جدید، این همه شبهه، این همه پیشنهاد فکری در دنیا مطرح است؛ آن هم با این روابط و ارتباطات آسان و سریع؛ با اینترنت و با بقیه وسائل، کتاب و مجله و چه و چه. بنابراین به فلسفه احتیاج است. نه فقط به فلسفه، به علوم دیگر هم در حوزه قم نیاز هست.
البته کسی که بتواند همه این علوم را با همدیگر جمع کند و در همه اینها صاحب فن و صاحب نظر شود، این علی الظاهر یا ممکن نیست یا بالاخره خیلی آسان نیست. در گذشته هم ممکن نبود؛ این را هم به شما عرض بکنیم. گاهی برای فنان بودن فقهای بزرگ ما و علمای بزرگ ما، از مرحوم شیخ طوسی یا علامه حلی اسم می آورند. بله، شیخ طوسی (رضوان الله تعالی علیه) فقیه بزرگ و صاحب مکتب و صاحب ابتکار در اصول بود؛ اولین پایههای اصول را ایشان و امثال ایشان در آن زمان پایه گذاری کردند؛ شیخ طوسی فقیه هست، اصولی هست، مفسر هست، محدث هست، رجالی هم هست؛ اما آیا در همه این رشتهها سرآمدند؟ نه. بله، در فقه ایشان سرآمد است - که گفتهاند تا ۲۰۰ سال بعد از شیخ، فقهایی که آمدند، شیوه و راه ایشان را دنبال می کردند؛ به آنها مقلده می گفتند - اما شما ملاحظه کنید در رجال، نجاشی مسلطتر است. او یک آدم کنارهگیر و در واقع گمنامی در مقابل شیخ و معاصر با شیخ است؛ اما اعتبار کتاب رجالش نزد کسانی که به این فن واردند، بیشتر از کتب شیخ است؛ هم بیشتر از «رجال» شیخ است، هم بیشتر از «فهرست» شیخ است. حقیقتا هم همینجور است؛ متقنتر است، معتبرتر است. یعنی نمیشود گفت که شیخ به آن عظمت، در رجال هم همان عظمت را داشته است.